حل نگارش پنجم صفحه 89 درباره شعر کار و تلاش

داستان شعر کار و تلاش را به نثر ساده بنویسید صفحه 89 پنجم

نثرنویسی داستان شعر کار و تلاش صفحه 89 پنجم

سلیمان در راه ، مورچه ای را دید که با زحمت پای ملخی را تکان می داد و از سنیگین آن در سختی بود

و باد او را چون پر کاه تکان می داد.

چنان سعی و تلاش میکرد که متوجه کسی نبود.

سلیمان با عصبانیت به او گفت : ای فقیر نادان، از ملک سلیمان خبر نداری؟

از این پس به قصر پادشاهی بیا و هر چه میخواهی از سفره ها بخور.

چرا باید تمام عمر خود را به سختی زحمت بکشی و بارهای سنگین ببری؟

اینجا راه است و مردم از آن عبور می کنند.

مبادا در زیر پای آنها کشته شوی.

این بار سنگین را بیهوده نکش و برای جسم خود این قدر، جانت را آزار نده.

مورچه گفت : با مورچه ها از غذا صحبت نکن زیرا آنها قناعت را از غذا بیشتر دوست دارند.

ما به هیچ کس نیاز نداریم چون خودمان هم توشه و هم انبار داریم.

من به راحتی پس از این رنج امید دارم و این پای ملخ را با گنج های بسیار اگر دوست داری برای همیشه موفق باشی

از مورچه رسم بردباری بیاموز.

راهی را که مانعت است را نرو و کاری را که انسان های باهوش به تو می خندند را نکن.

عاقل باش و تدبیر داشته باش و کار امروز را به فردا نینداز.

تا جوان هستی تلاش کن که مایه سرافزاری در پیری است.