- انشا باغ و بارانx انشا باغبانx توصیف باغx انشا باغبان با نگرانی وارد باغ شدx انشا باغچهx انشا گل از نگاه باغبانx انشا عینی در مورد باغx انشا درباره باغ پاییزیx
به نام آن خدایی که زندگی را حیات بخشید و مارا در گرو آن به زندگی واداشت.
سرسبزی و نشاط را در آن باغی یافتم که بوستان عشق است و در آن میتوان همه نوع زیبایی را تکاپو کرد.هنگامی که در باغ قدم میگذارم،به ناگه همه زیبایی ها و عشق را در آن محدود میبینم و نمونه ای از تجلی جهان هستی را در آن مشاهده مینمایم.
درختانی که با قامت های بلند و زیبایی بی دریغ خویش ،شاخه هایی را که حاوی برگ های خزان به آسمان بلند کرده اند و گویی همه ان ها در حال دعا کردن و شکر گذاری کردن از کردگارشان هستند.درختانی که با شنیدن اسم انان به یاد بوته های اطراف ان می افتیم و گل بوته های ان را در خاطر خویشتن مجسم مینماییم.
اری درخت،بوته و گل بوته و سبزه و ...همه دست به دست هم میدهند تا محفل عشق و نشاط را فراهم آرند باشد که مایه ارامش همگان باشد؛
در میان این باغ و همه زیبایی هایش چشمه ای را میتوان نظاره کرد که نفس باغ را احیا میکند و به انان وجود میبخشد.
اه کردگارا! این باغ همان امید،ناامیدی هست که در هیچ جای زندگیام نتوانستم ان را بیابم و از وجودش بهره ببرم.
در نهایت دیدار خویش و در احاطه ان چنان گویم که یک باغ با درختان سر به فلک کشیده اش و گل بوته های رنگینش در حالی که معدن عشقی از میان انها جاریست نمونه ای از زیبایی را متجلی می شوند.