موضوع انشا: خورشید
باز هم خورشید با امروزش راهی آسمان شد.با دیروز و ماهی که در گوشه ای از آسمان کمین کرده بود رزمش کرد. دلاورانه و شجاعانه پیروز شدو به جای همیشگی خود بازگشت و آن تله ای که گرفتارش شده بود را کنار زد روشنایی به جهان بی کران بخشید و جهان را به نو شکوفا کرد.خورشید تابش خود را یک صدا با ندای واحد به جهان هستی منتقل کردو به انتطاری که در نباتات و حیوانات ومخلوقات دیده میشد خاتمه داد. وی با تبسمی که به رخسار خود داشت به مخلوقات انگیزه بخشیدوآن هارااز غفلت وجهالت بیدار کرد. به راستی که مانند مادری است که به فرزندش انگیزه میبخشد وآن هاراتنبیه می کند.عقل حیران می ماند از این خلق خالق که زندگی بی آن معنا ندارد.عقل حیران می ماند از این خلق خالق که نباشد ،تبسمی،انگیزه ای،برای بیدارشدن نیست.عقل حیران می ماند از این خلق خالق که جهان را شکوفا میسازد .عقل حیران می ماند از این خلق خالق که هر روز را شکوفا می کند.چه زیباست که جهان هر روز با تبسم خورشید شکوفا می شود.
خیلی بد بود