انشاء با موضوع نامه ایی به امام زمان
انشا جدید و زیبا درباره نامه ایی به امام زمان
انشا با موضوع نامه ایی به امام زمان
نامه ایی به امام زمان
آقا بیا، نگاه ها به آسمان خیره مانده، فاصله ی غنی و فقیر به فرسنگ ها رسیده است، دست ها خالی است اما دل ها پر از ایمان است ایمان به آمدن شما و جدا کردن حق از باطل. اما همچنان نگاهمان منتظر است منتظر تجلی نور عظمت شما است. جمعه ها حال و هوای دیگری دارد. گویی بوی غریب آشنایی که غروب ها را مملوء از شکوه و عظمت می کند می دانی همیشه وعده داده اند یک جمعه می آیی و جمعه ها سخت می گذرند گویی هر جمعه به ازای یک سال است.
آدم ها، دیگر مهربان نیستند، خوردن حق یتیم آسان تر از آب خوردن شده است، کسی از خشم خدا نمی ترسد. گریه ها تا فلک می رسند اما گوش ها نمی شنوند: بیا که شاید صدای شیپورت آن ها را بیدار کند، سقف خانه ی عده ایی تا آسمان ها می رسد اما سقف عده ایی دیگر تنها آسمان خالی است. عده ایی از آمدن برف شوق و ذوق می کنند و عده ایی دیگر از نبود سرپناه یا حتی یک بخاری، غم عالم به دلشان روانه می شود. آقا بیا نگاه ها دیگر عطوفت ندارد. دست ها دیگر یاری نمی رسانند بلکه یکدیگر را پس می زنند. دست عده ایی همچون پنبه نرم است و عده ایی دیگر از شدت کار زیاد زبری اش صورت را زخم می کند. میان این چه فرقی است چرا عده ایی داراهستند و عده ایی دیگر ندارند؟ مگر وعده ها داده نشده برای آسایش همگان. پس این آسایش چه شد! آقا بیا که جز تو هیچ کس قادر به برهم زدن این همه ظلم نیست، خدا تو را نماینده اش کرده است پس زودتر بیا زیرا که دیگر صبری باقی نمانده است.